در مورد حمله به سفارت آمریکا در اوایل انقلاب 

در نخست ما نظر شخصی خودمان را گفتیم! و در توضیح بیشتر این  مطلب. 

روشن است که در زمان حمله به سفارت آمریکا در تهران امام از این حرکت حمایت نمی کرد و این گروه و افراد سرخود این اقدام را انجام دادند  و بعد مصلحت انقلاب را در این دیدند همگی حمایت کنند!

کاری که بعدها عده ای خواستند با سفارت انگلیس و یا عربستان انجام بدهند  و به هیچ وج چنین اقدام هایی را نه دنیا می پزیرد و نه هیچ قانون و دین و اندیشه ای و گمان کنید کسی یا مردم کشوری چنین اقدامی علیه سفارت خانه های ما انجام دهند! که به شدت محکوم و قابل پزیرش نیست! 

 


عجیبه چرا من چند روزه هرچی کار به پستم می خوره توی زیرزمینه !

زیر زمین !آره زیر زمین امروز یکی ازم خواست وسایل زیر زمین  و براش خالی کنم آدم عجیبی بود زیاد حرف نمی زد یه جوری بود انگار منو از قبل می شناخت !

یعنی رفتارش مثل آدمی که از کسی زیاد خوشش نیاد و مجبور باشه باهاش کار کنه می موند !چی معلوم هست چی داری میگی ! منظورت چیه !؟واضع تر حرف بزن بینم چی میگی !چی بگم خودم هم نمیدونم چه خبره !انگار خیالاتی شدم .

رفته بودم زیر زمین وسایل و بیارم یک دفعه در روم قفل شد !قفل شد !آره قفل بود هر کاری می کردم باز نمی شد .

نشستم به خیال اینکه وقتی صاحب خونه ببینه دیر کردم و هنوز توی زیر زمینم میاد دنبالم !اما هرچی موندم خبری نشد بعد یک و دوساعت اومد می گفت رفته بوده بیرون و صدای من و نشنیده می گفت قفل در قدیمی خراب شده حتمی باد درو بسته و من اونجا گیر کردم !همین !خوب آره .

به نظرم منطقی می اومد وگرنه چرا باید اون درو به روم قفل کنه که کارش عقب بیوفته !می خواست زیر زمین و نقاشی کنه واسع خالی کردنش کلی عجله داشت .

خوب این که تعریف کردن و نگرانی نداره !آره ولی موضوع همین هم نبود می دونی چیزی که فکرمو مشغول کرده سوال های عجیبیه که بعد ازم پرسید!گفتی سوال !چه سوالی !؟ ازم پرسید ترسیدی !گفتم مگه بچه ام بترسم گفت نه ولی از رنگ و رو و حرفهات معلومه یه کم ترسیده بودی !گفتم ترس !چرا ؟البته حق میدم اینکه آدم توی یک زیر زمین بی برق و چراغ گیر کنه و کسی نباشه در و براش باز کنه !حالا فکرشو بکن اگه چند روز طول بکشه !یا چند ماه و در حالی که از لبخند زوری دندان های سیاه و جویده شده جلویش معلوم بود گفت شاید هم سالها !یه لحضه احساس ترس همه وجودمو برداشت ! بخصوص موقع ای که به چهرش خیره شده بودم !احساس می کردم اون هم دنبال خوندن زهن منه !و یه جورایی می خواست عکس العمل منو وقتی حرف می زد ببینه ! هی پسر من فکر می کنم داشت بهت یه جور هشدار می داد !هشدار !هشدار چی !آخه چرا !باز زده به سرت.

معلومه ترسیدی !ترس نداره اگه اون جور که اون می گفت توی این زیر زمین برای همیشه گیر می کردم و استخونامو مثل اون فیلم ترسناکه می جویدند !چی !دیونه شدی !این حرفها چی میزنی اگه بچه هابفهمند بهت می خندن میگن توهمی چیزی زدی !توهم !بچه ها ! 

راستش امروز وقتی در اتاق و باز کردم احساس کردم یکی داره به وسایل اونا هم دست می زنه !نکنه کار این پسر کولی همسایه است چیزی از بچه ها به اونا فکر کنند من بودم !آخه من فقط کلید دارم و اونا باهم کار می کنند و صبح میرند آخر شب میاند !چرا این اتاق اینقدر بهم ریخته است !من خودم صبح پتوها رو جمع کردم 

در کوله پشتیم چرا بازه !یعنی یادم رفته ببندمش ! انگار روی فرش و گلیم جای رد پاست خاکی شده ! امادر که قفله !زده به سرت !زده به سرت!

آره بی خوابی باز زده به سرم !امشب دنبال سایه رفتم اما تا من از پله ها رفتم پایین انگار میان درخت ها غیبش زد !فکر می کنم انتظار نداشت من برم دنبالش !و می خواست یه جورایی از پنجره منو بترسونه! وقتی داشتم بین درختها می چرخیدم یه کم تاریک بود همه انگار خواب بودند و فقط من بیدار بودم !بدنم لرزید و از لای درختها که بیرون اومدم از پنجره همسایه انگار اون زن کولی داشت نگام می کرد !و سگش همش پارس می کرد! پاهامو تند تر برداشتم و به در حیاط که رسیدم با اینکه نیمه باز گذاشتم و رفتم بسته شده بود ! و کلید برای چند دقیقه گیر کرده بود! برگشتم به اتاق بچه ها خواب بودند ! فکرم بهم ریخته .

سایه از کجا فهمید من دارم می رم پایین سراغش !نکنه دارن منو می بینند ! رفتم زیر پتو نباید بفهمند ترسیدم ! خودمو زدم بخواب بااینکه خوابم نمی برد نمی دونم چطور صبح شده بود !


 می دونم هرچی می کشم از این زبون دراز! و این حس همیشگی کنجکاویه !.

این خونه مال کیه !

این خونه ها !

این کوچه !

این محله !

هیس !شاید هم نصم این شهر !

لعنت به زبونی که بی موقع باز شد !

و به موقش باز نشه !

کم کم احساس ترس .

یعنی یه وقت هایی می ترسیدم .

اینا کی هستن !؟

اینجا چه خبره !

احساس می کردم یه موجوداتی دارن از روزنه های ریز دیوار همیشه تماشام میکنند !شاید خیالاتی شدم .

من !من که همه توی ایل به بی باکی و دل داشتن می شناسند !از چی باید بترسم !

مگه چکار کردم !به خودم دلداری می دادم!

اما نه پسر شوخی نیست چند روزه حس ششمم میگه این موجودات عجیب و ناشناس دنبالم هر جا میرم میاند !

هی پسر اونا من می برند سر کار !زده به سرت !می دونم زده به سرم اما صاحب کار امروز یه جورایه بود !زده به سرت !خیالات ورت داشته از بس می نشینی تنهایی به این موضوع فکر می کنی !ولی من می دونم همین الان هم دارند منو می بینند !

اینجا محله قدیمی و ساکنای این خونه ها یا اتباع خارجی اند یا مثل این همسایه دست راستی کولی و خلاف کارند !

اونا انگار من که نیستم میاند توی اتاق !اتاق !در که قفله چه جوری می تونه کسی این کارو بکنه ! نکنه اونقد ریزند که از روزنه ها وارد این اتاق کوچک و قدیمی می شوند ! آره ! چی گفتی روزنه ریز!

یعنی این سایه پشت درخت های روبرو  کیه ! چرا هرشب میاد اتاق منو زیر نظر می گیره !؟یعنی آدمیزاده !نکنه .نه پسر باز داری خیالاتی میشی کدوم سایه ؟کدوم آدمیزاد؟ چرا باید سایه رو بهت نشون بده !

می دونم اینا می خواند منو بترسونند .

می خواند یه کاری کنند من از اینجا برم .

اما چرا من !مگه من چکارشون کردم !

امشب نشونشون میدم امشب باید این سایه رو بگیرم باید ببینم چی می خواد از جون من

مرگ یه بار شیون هم یه بار

آره بهشون نشون می دم  بهشون ثابت می کنم من از چیزی نمی ترسم ؛

بدنم می لرزد

اعوزب.من شیاطین رجیم .

 

 


فدرالیته ! در فرهنگ ایرانی جایی ندارد !

و چنین اندیشه ای برای این سرزمین کهن و انسجام ملی ومردم و مرزهای هزاران ساله و تاریخ و فرهنگ این آب و خاک بسیار خطر ناک و شوم است ! 

تنوع اقوام و فرهنگ قومیتی و شرایط خاص سرزمینی ایران در منطقه و خاورمیانه و همچنین اوضاع پیچیده و ناامن کشورهای همسایه اجازه و جود چنین راهبرد و تفکری را در این سرزمین به ما نمی دهد اگر چه ممکن است طرح چنین موضوعی از طرف برخی از نخبگان ی و اندیشمندان این کشور از روی دلسوزی و آینده نگری برای این آب و خاک باشد اما این فرهنگ غریب و بیگانه با تاریخ و فرهنگ و تمدن مردمان این سرزمین مقایرت دارد و در کل طرحی غیر واقع و غیر ممکن است.‌.!


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شماره پسر تهرانی آلفا 5 آگهی استخدام اجناس فوق العاده اطلاعات تخصصی سازه های جهان محمد امین صمدانی jesus اجرای کف پوش اپوکسی